معنای واژه تکنولوژی چیست؟
مطالب صفحه
«تکنولوژی» یکی از کلیدواژههای دنیای ما است، اما در عین حال یکی از گیجکنندهترین کلمات کلیدی است. شناخت این واژه به عنوان یک مقوله تحلیلی برای درک ما از کل تاریخ بشریت و در واقع فراتر از آن ضروری به نظر میرسد. ما احتمالاً با این ادعا راحت هستیم که انسانها از دوران پارینه سنگی فناوریهایی داشتهاند و حتی حیواناتی از کلاغ گرفته تا شامپانزهها بهعنوان کاربران ابزار شناسایی شدهاند. «تکنولوژی» بهطور شگفتانگیزی متعلق به دورههای قدیمی است، اگرچه اصطلاحات هم خانواده – فن، هنر و غیره – تاریخچه طولانیتری دارند.
با این حال، حتی برای واژه انگلیسی اخیر «تکنولوژی» معانی اغلب متناقضی را در بر گرفته است. در این بررسی مقاله من سه هدف دارم. ابتدا، خلاصهای از فناوری جدید مهم اریک شاتزبرگ را ارائه میدهم که تاریخچه «تکنولوژی» و همنوعهای آن را بهعنوان دستهبندی شرح داده و روشن میکند. دوم، من یک تحلیل انتقادی انجام خواهم داد و استدلال میکنم که شاتزبرگ روشهای تفکر گذشته در مورد فناوری را در دو گروه مفید قرار میدهد، رویکردهایی که او آن را رویکردهای «فرهنگی» و «ابزاری» مینامد، اما زمانی که اولی را بر دومی ترجیح میدهد، اقدامی نادرست انجام میدهد. سوم، من بسط تعریف ابزارگرایانه ترجیحی خود را ارائه میدهم، تعریفی که ویژگی اساسی فناوریها – قدرت آنها در مداخله در مقیاسها – را برجسته میکند، به گونهای که پیشنهاد میکنم جهت مطالعه جدید و نیروبخشی را برای مورخان علم و فناوری ارائه دهد. اکنون آی تی جو به خوبی به شرح این موضوعات پرداخته است.
تعریف فناوری از اریک شاتزبرگ
انتشارات اریک شاتزبرگ برای کسانی که تاریخ فناوری را تدریس می کنند، برای مدت طولانی ارزشمند بوده است. مقاله او «تکنیک به آمریکا میآید: تغییر معانی فناوری قبل از سال 1930» که در سال 2006 در فناوری و فرهنگ منتشر شد، موضوعی ضروری برای دانشجویان بود و بهترین راهنما برای این زمینه بشمار میرفت. نمای کلی ارائه شده در آن مقاله را بسط و تعمیق میبخشد، و به طور موثر از بهترین تاریخ نگاری فعلی استفاده می کند، در حالی که بینش های خود را ارائه می دهد. این کار استاندارد برای چندین سال خواهد بود.
از نظر ریشهشناسی، «تکنولوژی» ریشه در واژه هندواروپایی تِک دارد، «اصطلاحی که احتمالاً به ساختن خانههای چوبی به وسیله قیچی، یعنی به همتنیدن چوبها اشاره دارد». به همین دلیل است که «Textile» و «Technology» شبیه هم هستند. برخی میگویند تکنولوژی از واژه یونانی Techne ریشه گرفته است. این واژه در ابتدا به مهارتهای کار با چوب گفته میشد، اما به زودی به تخصص و دانش چگونگی ساخت چیزهایی که در غیر این صورت وجود نداشت، گسترش یافت. بنابراین، Techne به ساخت ادوات مصنوعی مربوط می شود. با این وجود، در یونان باستان درباره معنی اختلافاتی وجود داشت. حداقل برای برخی از نویسندگان بقراط، پزشکی نوعی تکنیک بود. اما آیا مثلاً فن بیان هم یک تک به شمار میرفت ؟ افلاطون گفت نه، ارسطو گفت بله. در اخلاق نیکوماخوس، ارسطو پا را فراتر گذاشت: در حالی که تکنه شکلی از دانش (درباره چگونگی ساختن، یک هنر) بود، باید از phronesis (دانش اخلاقی، دانش چگونگی خوب عمل کردن) و معرفت (دانش در مورد) متمایز شود. مهم این است که این سه در یک سلسله مراتب قرار گرفتند. دانستن چگونه عمل کردن بهتر از دانش ساختن است. این سلسله مراتب منجر به جدایی وسیله و هدف شد. ممکن است برای اهداف ارزش قائل شود، اما صرفاً ابزار رسیدن به آنجا وجود نخواهد داشت، و با اصرار بر این نکته، تکنیک «از نظر اخلاقی خنثی» شد.
شاتزبرگ مراقب است که این استدلال ها را زمینه سازی کند. ارسطو از یک سلسله مراتب اشرافی دفاع می کرد: کسانی که در راس بودند ممکن بود زمان و استقلال برای اندیشیدن به امور ابدی و همچنین اطمینان فلسفی از دانستن اینکه چگونه خوب عمل کنند، داشته باشند، در حالی که آنهایی که پایین تر بودند برای تأمین نیازهای زندگی باید تلاش می کردند. دارای تکنیک اما، همانطور که سرافینا کومو و پاملا لانگ، در میان دیگران، استدلال کردهاند، همیشه تنشهایی در سلسله مراتب وجود داشت: جامعه اشرافی هنوز به چیزهایی برای ساختن نیاز داشت، و صنعتگران میتوانستند، گهگاهی موقعیت پست خود را به چالش بکشند. با این وجود، تحقیر هنرهای «بنوسیک» – پایه، دستی – از فرهنگ نخبگان یونانی به رومی منتقل شد.
در حالی که تمایزات ظریف ارسطو از بین رفت، سلسله مراتب حتی به عنوان techne یا ترجمه لاتین ars باقی ماند تا همه انواع یادگیری را پوشش دهد. از نظر جالینوس در قرن دوم پس از میلاد این واژه شامل همه چیز بود، از نجاری و صنایع دستی (در پایان حقیر) تا پزشکی، فلسفه و حساب (در پایان شریف، «هنرهای آزاد»). در اروپای اوایل قرون وسطی، سلسله مراتب مسطح نیاز به تماس بیشتر بین نخبگان روحانی و کارگران پیشه وران داشت، که تشویق عمیقتر تفکر اولی در مورد دومی بود. نتیجه یک مقوله جدید بود: «هنرهای مکانیکی». شاتزبرگ، مانند لین وایت و السپت ویتنی، الهیات قرن دوازدهمی، هیو از سنت ویکتور را با استفاده از این مقوله میداند، اگرچه برخلاف وایت، او تأکید میکند که هنرهای مکانیکی هنوز تابع هنرهای لیبرال بودند.
از قرن پانزدهم، وابستگی گسترش قدرت سیاسی، نظامی و تجاری به مهارتهای صنعتگری، که شاتزبرگ، دوباره به پیروی از لانگ، آن را «اتحاد جدید تکنیک و پراکسیس» مینامد، باعث افزایش «جهش نویسندگی در مورد هنرهای مکانیکی» شد. یک نخبگان اومانیست و برخی توسط خود صنعتگران (ص 43-4). با این حال، این اتحاد یکسان نبود، و «مشکل با تکنیک» – که پتانسیل برهم زدن نظم اجتماعی را داشت – همچنان باقی بود. هنرهای مکانیکی حتی در شرایطی که وضعیت آنها تا حدودی تجدید نظر شده بود، تابع باقی ماندند. آثار فرانسیس بیکن، مانند ارگانون جدید و آتلانتیس جدید، نمونهای از چرخش محققان برای «رد جدایی طبقهبندی علم و عمل مادی [ … ] بدون رد سلسله مراتب موجود از سر به سر هستند» (ص. 48، 50). تکنسین ها، همانطور که از استدلال های استیون شاپین می دانیم، خارج از دید نوشته شده اند.
در قرن هجدهم و نوزدهم، دو تحول دیگر سلسله مراتب را به اجرا گذاشت. اول، تعریف یک مقوله واضح از «هنرهای زیبا» خلاقیت زیباییشناختی را از مهارتهای صرف هنرهای مکانیکی جدا میکند. اصطلاحات “هنرمند” و “صنعتگر” از هم جدا شدند. دوم، ارتباط «علم» با صنعت، با حرفه ای شدن دانشمندان و مهندسان، دستخوش کار مرزی قابل توجهی بود. برای مهندسان، بهویژه مهندسان آمریکایی، «علم کاربردی»، همراه با جایگاه بالاتر آن، میتواند بهعنوان مجموعهای از دانش خود مختار شناخته شود. برای دانشمندانی مانند جان تیندال و هنری رولند، «علم کاربردی» کاربرد علم محض بود، حرکتی که استقلال علم خود را محفوظ میداشت و در عین حال مدعی «اعتبار برای شگفتیهای مدرن عصر صنعتی» بود (ص. 64). . همانطور که شاتزبرگ اشاره می کند، پس از سال 1850 فراوانی استفاده از اصطلاح “هنرهای مکانیکی” با افزایش “علم کاربردی” کاهش یافت. اما نتیجه، همانطور که لئو مارکس تشخیص داد، یک «خلأ معنایی» بود، «فقدان زبان کافی برای ثبت تغییرات شگرف در فرهنگ مادی دوران».
این خلأ بود که اصطلاح «تکنولوژی» در نهایت پر خواهد شد. اما سفر به آنجا پیچ و خم های بیشتری خواهد داشت. در دوربین گرایی آکادمیک آلمانی قرن هجدهم، جهان فناوری شروع به استفاده از این موضوعات کرد، به عنوان مثال توسط یوهان بکمان، برای توصیف “رشته ای اختصاص یافته به توصیف سیستماتیک صنایع دستی و هنرهای صنعتی” (ص. 77). به عبارت دیگر، تکنولوژی یک شکلی از نخبگان، دانش سیستماتیک. استفاده از اصطلاح «تکنولوژی» توسط جاکوب بیگلو آمریکایی در عنوان اولین ویرایش کتاب «عناصر فناوری» (1829) تقریباً بهطور قطع وامگیری از این برچسب آلمانی بود. شاتزبرگ به طور قانعکنندهای، برخلاف تاریخنگاری دهه 1950، استدلال میکند که استفاده بیگلو از «تکنولوژی» مطمئناً لحظه تعیینکنندهای نبود که یک مفهوم جدید وارد زبان انگلیسی شد. کتاب بیگلو یک «مجموعه تلخ» بود که توسط افراد کمی خوانده شد. خود بیگلو در چاپ سوم (ص 85) نام متن را به هنرهای مفید تغییر داد. شاتزبرگ همچنین به طور قابل قبولی استدلال می کند که مؤسسه فناوری ماساچوست نام خود را غیرمستقیم از فناوری آلمان دریافت کرده است: ویلیام بارتون راجرز آن را در سال 1860 پیشنهاد کرد و به احتمال زیاد این اصطلاح را هنگام بازدید از دانشگاه ادینبورگ در سال 1857 شنیده بود (جایی که عمر کوتاهی داشت. کرسی فناوری Regius بر اساس مدل آلمانی). «تکنولوژی» در «MIT» این کلمه را، حتی اگر پذیرفته شده بود، به نظر شاتزبرگ، به عنوان چیزی بیش از «اصطلاحی به اندازه کافی دانا و بیگانه برای انتقال قدرت فکری» رایج کرد (ص 90).
بنابراین «تکنولوژی» به عنوان علم هنرهای صنعتی وارد قرن بیستم شد، یک اصطلاح هنری برای دوربینداران آلمانی و یک اصطلاح مکاندار مانند برند در ایالات متحده. با این حال، در نهایت مفهوم آلمانی تکنیک تأثیر بسیار بیشتری خواهد داشت. پس از سال 1850 مهندسان آلمانی اصطلاح تکنیک را به معنای وسیع، نه محدود به عقلانیت ابزار به هدف، بلکه مقوله ای منسجم و از نظر فرهنگی مهم که هنرهای تولید مادی را پوشش می دهد، پذیرفتند. چنین مفهومی که در هویت حرفه ای ساخته شده بود، مهندسان را به جای Zivilisation در فرهنگ قرار داد و بنابراین آنها را شایسته موقعیت اجتماعی بالاتری کرد. این حرکت به نوبه خود سوالاتی را در مورد رابطه بین تکنیک و فرهنگ ایجاد کرد. در حالی که این مهندسان آلمانی بودند که مفهوم گسترده تکنیک را بیان کردند، دانشمندان علوم اجتماعی آلمان بودند که این موضوع را بیشتر بررسی کردند. به عنوان مثال، والتر سومبارت در مقاله خود در سال 1911، «تکنیک و فرهنگ»، استدلال کرد که رابطه علی دو طرفه است. شاتزبرگ خاطرنشان می کند: «از بسیاری جهات، این تحلیل کاملاً شبیه به نقد جبرگرایی تکنولوژیکی است که در میان مورخان آمریکایی فناوری در دهه های 1960 و 1970 ظهور کرد» (ص. 112). این مفهوم گسترده زمانی وارد زبان انگلیسی شد که در اوایل دهه 1900 تورشتاین وبلن مقوله تکنیک را به عنوان هنرهای صنعتی در نظر گرفت و آن را گسترش داد اما آن را به “تکنولوژی” ترجمه کرد.
چرخش مهمی در تاریخچه اصطلاح «تکنولوژی» در نیمه اول قرن بیستم رخ داد، زیرا لبه انتقادی وبلن از بین رفت و آنچه شاتزبرگ آن را «عذرخواهی» می نامد در ایالات متحده توسعه یافت، که در آن «تکنولوژی مستقل» با آن مرتبط شد. مفهومی قطعی از پیشرفت مادی» (ص 138). به عنوان مثال، چارلز بیرد در سال 1926 در مورد چگونگی صحبت کرد
فنآوری با چکمههای هفت لیگ از یک فتح انقلابی بیرحمانه به فتح دیگر میرود، کارخانهها و صنایع قدیمی را ویران میکند، فرآیندهای جدید را با سرعتی وحشتناک به هم میریزد و برای اولین بار در تاریخ امکان تحقق ایده پیشرفت را ارائه میدهد.
علاوه بر این، با پر کردن خلأ معنایی ناشی از تنگشدن معنای «هنرها» و «علوم»، «تکنولوژی» بهعنوان محرک تغییر اکنون میتواند به معنای همه چیز باشد، از علم کاربردی گرفته تا هنرهای صنعتی گسترده.
«تکنولوژی» تنها در نیمه دوم قرن بیستم به یک کلمه رایج تبدیل شد. در آن زمان آسیب وارد شد، و سردرگمی مفهومی به این معنی بود که این اصطلاح میتواند در معنای وسیع یا محدود به کار رود، گاهی اوقات شامل اجزای فرهنگی یا اجتماعی میشود، گاهی اوقات به ابزار صرف یا عقلانیت ابزار به هدف تقلیل مییابد. جای تعجب نیست که وقتی مثلاً از «رابطه علم و فناوری» یا تغییرات تکنولوژیکی به عنوان محرک تاریخ صحبت میکنیم، نتایج آنچنان اصلاحکننده و از نظر فکری ضعیف هستند.
نقد نگاه شاتزبرگ برای تعریف تکنولوژی و فناوری
شاتزبرگ با ردیابی تاریخ مفهومی فناوری به وضوح خدمات شگفت انگیزی ارائه کرده است. با این حال، او یک هدف هنجاری و همچنین تحلیلی دارد. در واقع، او با بیانیهای پایان میدهد که آن را با بیان اینکه کتابش «یک اثر بیطرف پژوهشی نیست، بلکه مداخلهای در زمان حال است، اولین گام در بازسازی فناوری بهعنوان مفهومی برای تاریخ و نظریه اجتماعی، با یک نتیجه نهایی، معرفی میکند.» هدف شکلدهی فناوریها به سوی اهداف انسانیتر» (ص 235). شش اصل به دنبال دارد.
برای درک درستی از فراخوان شاتزبرگ به سلاح، باید به نحوه تعریف او از دو «سنت کاملاً متفاوت» در صحبت کردن درباره فناوری توجه کنیم. شاتزبرگ در طول دو هزار ساله تاریخ خود، مفسران را در یکی از اردوگاهها قرار میدهد. در یک سو، «رویکرد ابزاری» است که زبان ابزار و هدف را می پذیرد و از این طریق «تکنولوژی را به عنوان یک عقلانیت فنی محدود، غیر خلاق و فاقد ارزش به تصویر می کشد». به عنوان مثال، ارسطو، هیو سنت ویکتور، یوهان بکمن و تالکوت پارسونز، نوازندگان ساز بودند. از سوی دیگر، «رویکرد فرهنگی» است، که در آن فناوری، که در ابتدا به عنوان «مجموعه اعمالی که انسان برای دگرگون کردن جهان مادی استفاده میکند، شیوههای دخیل در ایجاد و استفاده از اشیاء مادی» تعریف میشود، بیشتر بهعنوان «بیان خلاقانه» تلقی میشود. فرهنگ انسانی [ … ] آغشته به ارزشها و تلاشهای انسانی با تمام پیچیدگیهای متناقض آنها» (ص 2-3). مهندسان آلمانی قرن نوزدهم فرهنگ محور، لوئیس مامفورد، و منتقدان فناوری دهه 1960 دیدگاه فرهنگی فناوری را داشتند.
شاتزبرگ از ما میخواهد که رویکرد ابزارگرایانه را رد کنیم و فرهنگ را بپذیریم، همانطور که او به وضوح در گزارههای آغازین مانیفست خود بیان میکند:
فناوری را از دست دانشمندانی که آن را به عقل ابزاری تقلیل می دهند، به فرآیند یافتن بهترین ابزار برای یک هدف خاص، رها کنید. با رد ابزارگرایی، ما همچنین این باور را که فناوری فاقد قطبنمای اخلاقی خود است، رد میکنیم.
نجات فناوری از دست جبرگرایان، افرادی که فناوری را به عنوان یک سیستم خود هدایت شده و جدا از کنترل آگاهانه می بینند (ص. 235).
او استدلال میکند که «جبرگرایی چه توسط مشتاقان و چه بدبینها بیان شود، با یک مفهوم ابزاری از فناوری که آن را از فرهنگ جدا میکند، پیوند تنگاتنگی دارد» و «برای غلبه بر این جبر، محققان باید آگاهانه دیدگاهی فرهنگی از فناوری را بازآفرینی کنند و همچنین دیدگاهی فرهنگی نسبت به فناوری را رایج کنند». ص 232).
در حالی که من کاملاً با هدف مخالفت با جبر تکنولوژیک همدردی می کنم – و چه کسی این کار را نخواهد کرد؟ – فکر میکنم سه پاسخ مهم قابل ارائه است. اولاً، تعریف رویکرد فرهنگی از فناوری آنقدر بزرگ است که تقریباً بی فایده است. به سختی می توان به عملی فکر کرد که در نقطه ای از مادیت چه در خلقت و چه در استفاده از آن درگیر نباشد. علاوه بر این، رویکرد فرهنگی نه تنها گسترده، بلکه مبهم است. آیا واقعاً چیزی وجود ندارد که بتوانیم برای تیزتر کردن معنای تمرین به گونهای که چیزی بهویژه فناوری را در بر بگیرد، اضافه کنیم؟ سرانجام، در حالی که جبرگرایان اغلب ابزارگرا هستند، اینطور نیست که همه ابزارگرایان جبرگرا باشند. یک تعریف ابزاری از فناوری میتواند این امکان را فراهم کند که انتخاب وسیلهای برای رسیدن به اهداف وجود داشته باشد و هر وسیله خاصی هدف خاصی را تعیین نکند. ساخت ابزار می تواند از طیف کامل خلاقیت انسان استفاده کند در حالی که بیان اهداف می تواند توسط ارزش های انسانی شکل بگیرد. به طور خلاصه، یک تعریف ابزاری از فناوری ممکن است به اندازهای متمرکز باشد که به اندازهای معنادار و غنی باشد تا بتواند تمایل به فناوری خلاقانه و فراگیر فرهنگی را برآورده کند.
برای کمک به ما، ممکن است این ضرورت را در نظر داشته باشیم که مورخان به دقت بین مفاهیم مورد استفاده بازیگران تاریخی و مفاهیم تحلیلی به کار رفته توسط مورخان تمایز قائل شوند. شاتزبرگ شرح مفصل و منصفانه ای از مفاهیم مشابه «تکنولوژی» به ما ارائه کرده است، زیرا آنها توسط بازیگران تاریخی در اروپا و آمریکا در طول دو هزار سال استفاده شده اند. به ناچار برچسبی که این کاربردها را پوشش می دهد، گسترده است و طیف رویکردهای ابزار ساز و فرهنگی را در بر می گیرد. اما این بدان معنا نیست که «فناوری» به عنوان یک مقوله تحلیلی باید یکسان باشد. یک تعریف خوب انتخاب شده نه تنها می تواند به عنوان مقوله تحلیلی مورخ کمک کند، بلکه برای جامعه شناسان و فیلسوفان نیز مفید است.
تعریف ترجیحی ما از فناوری و تکنولوژی
اجازه دهید با رویکرد ابزارگرایانه شروع کنیم که فناوریها ابزاری برای رسیدن به اهداف هستند و ببینیم که آیا میتوان آن را بهبود بخشید. اولین مورد اضافه کردن “مواد” است. دعاها، زبان گفتاری و سکته های شنا ابزاری برای رسیدن به اهداف هستند. دو مورد از آنها تکنیک هستند و به این ترتیب شباهت خانوادگی با فناوری دارند. اما ما میتوانیم تفاوت مفید واژه «تکنیک» را محفوظ نگه داریم و همچنین میتوانیم تعریف تحلیلی «تکنولوژی» را در صورتی که بپذیریم اقداماتی را که میتوان بدون کمکهای مادی خارجی انجام داد، کنار گذاشت. دوم، ما باید بر “طراحی شده” پافشاری کنیم. به عبارت دیگر، یک فناوری باید یک تدبیر باشد. زمین خاکی ممکن است وسیله ای مادی برای عدم سقوط باشد، اما مانند یک پلت فرم طراحی شده، فناوری نیست. این به ما فناوری را به عنوان “وسیله ای مادی و طراحی شده برای رسیدن به هدف” می دهد. این تعریفی است که من در کلاس ها استفاده می کنم.
اما یک ویژگی مهم دیگر در تمام فناوریها وجود دارد که میخواهم آن را شناسایی و بر آن تأکید کنم. از آنجایی که این ویژگی یکی از ویژگیهای همه فناوریها است، اضافه کردن، محدود کردن یا گسترش آن تعریف نیست، اما چیز مهمی در مورد آنچه فناوریها انجام میدهند بیان میکند.
فناوریها، شاید اساساً، بین مقیاسها دخالت میکنند. رانندگی یک خودرو را در نظر بگیرید. در یک سطح، ماشین وسیله ای طراحی شده و مادی برای جابجایی مسافتی است که در غیر این صورت برای پیاده روی ناخوشایند است. اما به عنوان مجموعهای از فناوریها، اجزای یک خودرو مقیاس بدن را به حرکات در مقیاس خیابان تبدیل میکند: چرخش با دست فرمان یا فشار دادن پا روی پدال باعث حرکات بزرگتر به پهلو یا جلو میشود. مقیاس در این مورد یکی از فاصله است. سایر فناوری ها در مقیاس های مختلف کار می کنند. ترازوهای مورد بحث می توانند ترمودینامیکی (به یخچال فکر کنید)، درخشندگی (روشنایی) یا بسیاری از انواع دیگر باشند. ابزارهای علمی به ویژه فنآوریهای جذابی هستند، زیرا نه تنها بین مقیاسها دخالت میکنند – تلسکوپ و میکروسکوپ را به عنوان نمونههای بارز در نظر میگیرند – بلکه میتوانند به ساخت آنها کمک کنند، حداقل از طریق اندازهگیری و تعریف واحد.
مقیاس موفقیت، اگر جناس را بهانه کنید، فوق العاده بوده است. یک دانشمند در میز کار در پاسادنا می تواند چند تغییر در خطوط کدی که روی صفحه نمایش قبل از او نشان داده شده است ایجاد کند – یک فناوری در مقیاس انسانی. اجرای کد باعث میشود الکترونها از میان دروازههای منطقی در بستر نیمهرسانا حرکت کنند، سیگنالها را فعال میکند تا از طریق سیمها عبور کنند و سپس، از طریق آنتن انتقال پست شبکه فضای عمیق نوسان میکنند و امواج الکترومغناطیسی تولید میکنند که به سمت خارج حرکت میکنند تا 18 اینچ بعد، بسیار فراتر از در مدار نپتون، الکترون ها در فضاپیمای وویجر 1 به حرکت در می آیند. یک سیگنال برگشتی داده های جدیدی را در صفحه دیگری در پاسادنا تولید می کند. این دامنه علم مدرن و مقیاس های مداخله فناوری مدرن است: مداخله و بازنمایی در مقیاس انسان، اما همچنین در آنچه که فیلسوف آلفرد نوردمن آن را مقیاس های «غیرطبیعی» بسیار بسیار کوچک و بسیار بسیار بزرگ می نامد.
این قدرت مداخله گر ماهیت، جوهر تکنولوژی است. این امر در تعالی علوم سیارهای وجود دارد، اما در عین حال در امر دنیوی تعویض دنده هنگام رانندگی با ماشین یا حتی مسواک زدن دندانهایتان وجود دارد. بررسی این قدرت مداخله گر راهی برای باز کردن معنای «طراحی شده» و «ماده» در تعریف فناوری به عنوان وسیله ای طراحی شده و مادی برای رسیدن به هدف است.
تکنولوژی چنان پیشروی کرد که مراکز داده به جزئی لاینفک از مدرنیته تبدیل شدند. آخرین ادعای من این است که اندیشیدن به مقیاس راهی برای تقویت مجدد تاریخ، جامعه شناسی و حتی فلسفه فناوری به شیوه هایی ارائه میدهد که مستقیماً کار مورخان علم را نیز دعوت می کند. مورخان علم به موارد زیادی در مقیاس (آزمایشگاه ها، نقشه ها، عکس ها، مدل ها، واحدها) توجه کرده اند، هرچند که گویای این است که ما کلمه ای برای مقوله کلی نداریم، و نشان می دهد که گشایشی برای کلیات و عمیق تر وجود دارد. تحلیل و بررسی. به همین ترتیب، مورخان فناوری به توصیف مقیاس – برای مثال به گزارشهای سیستمهای جهانی، یا پروژه تنشهای اروپا (در مقیاس منطقهای)، یا مطالعات نانوتکنولوژی – توجه کنید – بدون اینکه به طور صریح و مقایسهای یک اصطلاح کلیدی را بررسی کنند. فن آوری ها، به ویژه ابزارهای علمی، به طور همزمان مقیاس ها را فراخوانی و اثبات می کنند. در اینجا گشایشی برای «تفکر جدید درباره فناوری» وجود دارد (مکمل یا چالشی برای جامعهشناسی تفسیری فناوری، و شروع مجدد برای فلسفه فناوری). ما هنوز هم میتوانیم غنای «فناوری» را بهعنوان مقولهای از بازیگران بررسی کنیم، در حالی که «فناوری» را بهعنوان مقولهای تحلیلی تیزبینی و تفکر کنیم.