جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
مطالب صفحه
- چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
- ترید- تلیت
- چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
- چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
- ژله-لرزانک
- از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
- اوضاع احوال(وضع و حال)
- انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
- بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
- ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
- بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
- دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
- چوغ-چوب
- اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
- دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
- دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
- رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
- دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
- در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
- از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
- اجابت کردن معده-قضای حاجت
- دسته جمعی-باهم-گروهی
- بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
- خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
- چَکی-وزن نکرده-یک جا
- انگشت کردن(انگشت رساندن)
- تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
- بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
- دُوال پا-آدم سمج
- چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
- زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
- حمله ای-مبتلا به بیماری غش
- چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
- زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
- از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
- حال و حوصله-نگا. حال و احوال
- ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
- دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
- برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
- دلداری دادن-تسلی دادن
- در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
- چِخی-سگ
- چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
- چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
- خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
- دخترینه-دختر-مونث
- زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
- برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
- چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
- اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
- خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
- چای کاری-کشت و زرع چای
- خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
- زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
- دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
- ذلیل مرده-ذلیل شده
- پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
- خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
- تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
- خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
- خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
- خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
- چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
- چای نیک-قوری و کتری چای
- دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
- زهره ترک شدن-زهره آب شدن
- اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
- بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
- راپرت-گزارش-خبر
- بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
- اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
- خالی بند-چاخان-دروغ گو
- پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
- دله دزدی-عمل دله دزد
- دو رگه-از دو نژاد محتلف
- نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
- خوشایند-مطبوع-پسندیده
- آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
- خدا داده-دیم کاری
- بردن از رو- از رو بردن
- دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
- تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
- تریاکی-معتاد به تریاک
- این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
- دلسردی-ناامیدی-یاس
- دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
- بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
- پاک-به کلی-یکسره
- دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
- تحت اللفظی-کلمه به کلمه
- زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
- به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
- دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
- پس کشیدن-به عقب کشیدن
- دخیل-پناه برده-توسل جسته به
- زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
- زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
- چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
- پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
- آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
- دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
- دست تنها-بی یار-تنها
- خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
- آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
- پیر شَوی-عمرت دراز باد
- بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
- پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
- باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
- زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
- بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
- پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
- دلمه شدن-بسته شدن
- چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
- دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
- پخته-با تجربه-دنیا دیده
- آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
- بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
- خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
- دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
- پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
- دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
- رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
- دوبلور-دوبله کننده
- جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
- پلاسیده-پژمرده-چروکیده
- خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
- بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
- تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
- حرص خوردن-عصبانی شدن
- آهوی خاور(آفتاب)
- حیوانی-نگا. حیوانکی
- پیش کردن-راندن به جلو
- اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
- حاجی ارزانی-گران فروش
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
ترید- تلیت
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
آب آتش زده(اشک)
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
دوام کردن-دوام آوردن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
ژله-لرزانک
بی همه کس-بی پدر و مادر
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
اوضاع احوال(وضع و حال)
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
زیر شلواری-زیر جامه
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
دُوال پا-آدم سمج
جا-رختخواب-بستر
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
راستکی-واقعی
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
پیش رس-زود رس
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
د ِ-پس-آخر
آیَم سایَم-گاهکاهی
جیش-ادرار در زبان کودکان
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
پارو-زن پیر
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
دل و دماغ-دل و حوصله
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
چوغ-چوب
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دو لَتی-در دو لنگه ای
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
پیشنهاد-طرح
حرف-سخن-گفتار-کلام
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
تپه ماهور-زمین ناهموار
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دور برد-دارای برد زیاد
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
حاشیه دار-کناره دار
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
اجابت کردن معده-قضای حاجت
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
چشم واسوخته-چشم برتافته
دسته جمعی-باهم-گروهی
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
خم شدن-دولا شدن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
تیر کردن-نشان کردن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
دُوال پا-آدم سمج
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
چله-چاق-چرب و چیلی
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
باهاس-باید-بایست
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
حیوونی-نگا. حیوانکی
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
آب آتش مزاج-می سرخ
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خارج از حد-بیش از اندازه
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
خود را بستن-پول دار شدن
دزدی گرگی-دله دزدی
دلداری دادن-تسلی دادن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
چِخی-سگ
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
آب سیر-جانور خوشرفتار
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
بازار کوفه- بازار شام
آهوی خاور(آفتاب)
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
دخترینه-دختر-مونث
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
به باد دادن- باد دادن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
بلند بالا-قد بلند
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
چای کاری-کشت و زرع چای
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
پُر کار-فعال-با پشتکار
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
ذلیل مرده-ذلیل شده
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
رستم صولت-رستم در حمام
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
دسته پل-الک دولک
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
حبف و میل-ریخت و پاش
چای نیک-قوری و کتری چای
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
خوش قلق-رام-خوش خوی
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
تیپا خوردن-رانده شدن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
راپرت-گزارش-خبر
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
تعریفی-قابل توجه-عالی
حلق آویز-به دار کشیده
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
زبون-حقیر-توسری خور
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خالی بند-چاخان-دروغ گو
آدم-نوکر
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
جَخت-متضاد صبر
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
دله دزدی-عمل دله دزد
بی مخ-بی عقل-شجاع
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
درد گرفتن دل از اسهال
پا سوز-عاشق شیفته
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
بر پا شدن-ایجاد شدن
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
خال-نقطه ی سیاه-لکه
خوشایند-مطبوع-پسندیده
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
دست خدا به همراه-در پناه خدا
تیپا خوردن-رانده شدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
خدا داده-دیم کاری
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
بردن از رو- از رو بردن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
خشکه بار-نگا. خشکبار
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
تریاکی-معتاد به تریاک
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
پیش بینی کردن کار یا شخصی
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
دلسردی-ناامیدی-یاس
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
پا پتی-پا برهنه
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
پاک-به کلی-یکسره
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
حلق آویز-به دار کشیده
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
آهوی خاور(آفتاب)
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
ازدسترفته-عاشق
زرت و پرت-چرت و پرت
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
دزد و دغل-نادرست و مکار
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
چشه ؟-او را چه شده ؟
پس کشیدن-به عقب کشیدن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
دست تنها-بی یار-تنها
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
رُک زده-زل زده-خیره شده
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
دستمالی-دست مالیدن
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
پا-حریف
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
اجاقکور-نازا-بی فرزند
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
درق دروق-درق درق
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
آب آتش مزاج-می سرخ
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
دلمه شدن-بسته شدن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
چال افتادن-گود شدن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
پخته-با تجربه-دنیا دیده
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
چار دستی-قمار چهار نفری
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
انسان بودن(شریف و درست بودن)
انسان بودن-شریف و درست بودن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
جن زده-دیوانه
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
توجیهی-برنامه های توضیحی
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
پاتوغ-محل گرد آمدن
چله ی زمستان-سرمای سخت
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
دود چراغ-کشیدن شیره
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
بد قدم-نامبارک-بد شگون
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
حرص خوردن-عصبانی شدن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
رجاله-اراذل و اوباش
دوبلور-دوبله کننده
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
جود-یهودی-حهود
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
ترش کردن-عصبانی شدن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
پایین دست-طرف پایین
اسیر خاک-مرده-تنپرور
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
جا افتادن-سر جای خود آمدن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
بُراق-خشمگین-عصبانی
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
حرص خوردن-عصبانی شدن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
آهوی خاور(آفتاب)
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
دلبخواهی-دلبخواه
حیوانی-نگا. حیوانکی
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
ذوق زده-بسیار خوش حال
پیش کردن-راندن به جلو
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
درگذشت-مرگ
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
حاجی ارزانی-گران فروش
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
جار-چلچراغ-شمعدان