آواز شدن-شهره شدن
رخصت خواستن-اجازه خواستن
مطالب صفحه
- رخصت خواستن-اجازه خواستن
- از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
- چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
- خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
- پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
- آشنا روشنا(دوست آشنا)
- روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
- حال کردن-لذت بردن
- دلمه شدن-بسته شدن
- خدا به رد-در پناه خدا
- افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
- باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
- از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
- آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
- خمیره-سرشت-ذات
- اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
- در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
- اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
- آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
- دخالت کردن-در آمدن در کاری
- دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
- جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
- زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
- آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
- به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
- چِخی-سگ
- دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
- چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
- آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
- جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
- در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
- بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
- چل و چو-خبر دروغ-شایعه
- ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
- امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
- رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
- دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
- جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
- آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
- پیاله فروش-میخانه چی
- رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
- آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
- زرت و زورت-زرت و پرت
- پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
- تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
- از جگر گذشتن(نامردی کردن)
- انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
- ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
- چُغُل-سخن چین
- دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
- دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
- دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
- تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
- چُس افاده-افاده ی بی جا
- تر دماغ-سرحال-شنگول
- جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
- از زورِ(از شدت، از بسیاری)
- ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
- دست پیش-گدا
- پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
- پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
- چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
- ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
- آبدست-ماهر-استاد
- ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
- رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
- احتیاطی(نجس، ناپاک)
- با آب و تاب-با شرح و تفصیل
- دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
- چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
- دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
- به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
- تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
- پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
- پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
- چِخی-سگ
- چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
- زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
- به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
- دومندش-دوم از آن
- ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
- دله-ظرف حلبی
- خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
- الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
- خایه-بیضه-جرات
- چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
- امن و امان-بدون بیم و هراس
- به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
- باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
- آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
- دلِی دلِی-حاشا-انکار
- آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
- خر و پف-نگا. خرناس
- بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
- دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
- خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
- از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
- در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
- پَتی-لخت-برهنه
- بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
- در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
- آشنا روشنا-دوست آشنا
- ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
- دولابچه-کمد کوچک
- راسته چینی-چیدن ساده و آسان
- آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
- پشت-نسل-فرزندان
- خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
- دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
- خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
- خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
- باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
- دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
- افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
- پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
- چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
- به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
- تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
- خودفروشی-فاحشگی-خیانت
- چرک کردن-عفونت کردن زخم
- جهود ی-هودی-مقتصد
- بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
- جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
- چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
- دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
- در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
- ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
- پیه سوز- پی سوز
- دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
- ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
- دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
- چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
- آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
- چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
- بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
- برچسب زدن-تهمت زدن
- خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
- آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
- زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
- الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
- دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
- پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
- دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
- آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
- اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
- زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
- به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
شعلهی آتش
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
پِی-دنبال
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
ذلیلشده
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
رگ ترکی-تعصب نژادی
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
پیش کنار-بیضه-خایه
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
ریق افتادن-ریغ افتادن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
کسی را اذیت و آزار کردن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
ادرار کوچک-شاش
حال کردن-لذت بردن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
دلمه شدن-بسته شدن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
خاور زمین-قاره ی آسیا
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
خدا به رد-در پناه خدا
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
خمیره-سرشت-ذات
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
خروار-کنایه از مقدار زیاد
دخالت کردن-در آمدن در کاری
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
تخته زدن-پنبه زدن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
اله و بله(چنین و چنان)
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
پر و پخش-پراکنده
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
چِخی-سگ
جمع و جور-منظم و مرتب
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
پَتی-لخت-برهنه
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
دست و بال-دور و بر-اطراف
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
خر زور-نیرومند-پرزور
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
ختم شدن-پایان گرفتن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
راست رو-رو به رو-مقابل
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
چرند اندر چرند-پرت و پلا
ریق زدن-ریغ زدن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
رفتگار-رفتنی-مردنی
دزد و حیز-نادرست و مکار
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
به سر دویدن- با سر رفتن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چُل-آلت مرد
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
خدا به همراه-خدا خافظ
جاگرم کردن-در جایی ماندن
الفرار(گریز، بگریز !)
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
بابا بزرگ-پدر بزرگ
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
دق مرگ-دق کش
پیاله فروش-میخانه چی
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
با محبت-زود جوش و مهربان
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
اَتَر زدن-فال بد زدن
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
چنبره زدن-حلقه زدن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
این دو کلهدار-خورشید و ماه
زرت و زورت-زرت و پرت
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
چُغُل-سخن چین
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
در ثانی-ثانیا-دوم
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
چوب بندی-داربست
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
برده خورده-ملاحظه-پروا
چُس افاده-افاده ی بی جا
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
استخواندار-محکم-بااراده
تر دماغ-سرحال-شنگول
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
خیره-بی شرم-پر رو
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
دست خوش !-آفرین
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
بیرون روش-اسهال-شکم روش
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
دست پیش-گدا
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
آبدست-ماهر-استاد
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
آب و خاک(میهن، دیار)
ارواح شکمت(ارواح بابات)
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
ریز-خرد-کوچک
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
بازرسی-بررسی و کنترل
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
چِخی-سگ
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
دلجور-همدل
خوش بنیه-سالم و قوی
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
دومندش-دوم از آن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
دله-ظرف حلبی
دستی-به عمد-از روی تعمد
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
د ِ-پس-آخر
اُرُسی(کفش)
خایه-بیضه-جرات
آیینهی اسکندری-آفتاب
امن و امان(بدون بیم و هراس)
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
جلز و ولز-سوز و گداز
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
آتش بیباد-ظلم-می
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
امن و امان-بدون بیم و هراس
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
دلِی دلِی-حاشا-انکار
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
پر و پاچه-پا-پاچه
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
دار کشیدن-دار زدن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
خر و پف-نگا. خرناس
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
خشکه پلو-کته
جراندن-جر دادن-پاره کردن
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
پَتی-لخت-برهنه
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
آشنا روشنا-دوست آشنا
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
خوش منظره-خوش نما-زیبا
دولابچه-کمد کوچک
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
چشم کردن-چشم زدن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
پشت-نسل-فرزندان
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
خیابان گز کردن-ول گشتن
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
دماغ چاقی-احوال پرسی
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
خشکه پلو-کته
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
زیر آبی-زیرآبکی
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
چتوَل-یک چهارم
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
رایانه-کامپیوتر
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
جَخت-متضاد صبر
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
چرک کردن-عفونت کردن زخم
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
چانه لغ-نگا. چانه شل
دست باف-بافته با دست
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
جهود ی-هودی-مقتصد
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
باب دندان-مناسب طبع و حال
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
آفتابی کردن-پدیدار کردن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
الحق-بهراستی-حقیقتن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
بنا-قرار
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
دست چین-گزیده-منتخب
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
خدا به دور-پناه بر خدا
خپله-چاق و کوتاه قد
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
خاله بی بی-نوعی آش
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
خداحافظی کردن-به درود گفتن
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
چندر غاز-پول بسیار کم
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پیه سوز- پی سوز
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
زرت و پرت-چرت و پرت
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
آشنا روشنا(دوست آشنا)
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
افتادگی-پریشانی-احتیاج
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
برچسب زدن-تهمت زدن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
چو-شایعه
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
مال دنیا
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
دزد زده-سرقت شده
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
دلسردی-ناامیدی-یاس
دلقک-شخص مسخره
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
آفتاب به آفتاب(هر روز)
دوسیه-پرونده
جفتک زن-لگد زن
بی همه کس-بی پدر و مادر
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
پارو-زن پیر
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
تنگاب آمدن-به جان آمدن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
ته نشین شدن-رسوب کردن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
جگرک-نگا. جغور بغور