خبر چین-سخن چین-جاسوس

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

مطالب صفحه

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

خجالتی-کم رو-پرحیا

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
از جنس چیزی بودن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

دست خدا به همراه-در پناه خدا

پیش بها-بیعانه

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

خریت-نادانی-حماقت

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)
چپو شدن-غارت شدن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

 
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

آشنا روشنا-دوست آشنا

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

پُر کار-فعال-با پشتکار

پیش ِ پا-جلوی رو

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

پُر کار-فعال-با پشتکار

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
بابا شمل-لوطی-داش مشدی

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 
 

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

احدالناس(کسی، فردی)

چو انداختن-شایعه پراکندن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

حرف-سخن-گفتار-کلام

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

بامبول-حقه-کلک

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

پِی-دنبال

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دلمه شدن-بسته شدن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

چال افتادن-گود شدن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

 

افتادگی-پریشانی-احتیاج

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

پیش رس-زود رس

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
پا پتی-پا برهنه

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

 

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

چشم و همچشمی-رقابت

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

راحتی-دمپایی

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

 

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

خشکه پلو-کته

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

از سر نو-دوباره

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

پینکی رفتن-چرت زدن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

حبه ی انگور-دانه ی انگور

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

دل رحم-مهربان

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

پُخت کردن-پختن

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

چوب خوردن-تنبیه شدن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

دزدی گرگی-دله دزدی

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

به درک- به جهنم

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

چپو-غارت-تاراج

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

حق شناسی-سپاس گزاری

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

نیروی انجام کاری را داشتن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

چشم دریده-خیره-درآمده

پاگون-سردوشی

رودل-سنگینی معده

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

پا در رکاب-حاضر و آماده

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

دست پیش-گدا

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

رفتگر-سپور-آشغالی

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

ارباب حجت(اهل منطق)

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

احتیاطی(نجس، ناپاک)

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

دست کم-حداقل

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

جِر خوردن-پاره شدن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

 

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

خوش لباس-نگا. خوش پوش

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

 

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
روان کردن-از بر کردن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

بد گل-زشت-بد ترکیب

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

چشمک-ایما و اشاره به چشم

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

آلکلی(معتاد به الکل)

خشکه پلو-کته

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 

دلقک-شخص مسخره

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

تک و توک-به ندرت-کمی

چار راه-محل تقاطع دو راه

پوست کنده-رک و بی پرده

 

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

دیگ به سر-لو لو

 

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

آبدار-سخت-شدید-سنگین

انسان بودن-شریف و درست بودن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

تب و تاب-سوز و گداز

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

حرف پوچ-سخن بی معنی

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
اروای ننه‌ات-ارواح بابات

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

ته خوار-بچه باز

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

ازدست‌رفته-عاشق

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دلجور-همدل

تُف کار-بچه باز

اشک کوه(یاقوت، لعل)

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

 

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

 

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

 

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

روان کردن-از بر کردن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
پاره آجر-شکسته ی آجر

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

زَوال-مست مست-لول

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

چقال-مهمل بقال

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

دندان شکن-قاطع-محکم

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

توان هماوردی با کسی را داشتن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

دست پیش-گدا

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

ترش ابرو-عبوس

امن و امان(بدون بیم و هراس)

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

تمام و کمال-کامل-به تمامی

بازو دادن-یاری دادن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
رشته فرنگی-ماکارونی

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

 
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
آفتاب به آفتاب-هر روز
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
دندان-گاز

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

ذوق زده-بسیار خوش حال

چس خور-آدم خسیس-بخیل

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

پشمالو-دارای موهای بسیار

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

 

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

آبِ کبود(آسمان)

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

آشغالی-سپور

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

تا-توانایی

برزخ شدن-ناراحت شدن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

 

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

 

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

از دست دادن-گم کردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

دور-بار-دفعه-نوبت

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پشم علیشاه-درویش بی قدر

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

زبانی-شفاهی

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

 

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خر و پف-نگا. خرناس

زیر دست-تابع-فرمان بردار

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

بی جا-نامناسب-بی مورد

بَر و بیابان-دشت و صحرا

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

آب و خاک(میهن، دیار)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

خطایی-نوعیز آجر

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

آواز شدن(شهره شدن)

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

بردن از رو- از رو بردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

حالا حالاها-مدت دراز

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

خلاص-تمام شد-مُرد

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

خرج راه-هزینه ی سفر
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

آلکلی(معتاد به الکل)

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
بخار-توانایی-شایستگی

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

دُنگ-سهم-حصه

 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

 

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

رشته فرنگی-ماکارونی

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

چو-شایعه

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
ته نشست-رسوب
حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن
 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

 

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

خیط شدن-نگا. خیت شدن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

جفتک زن-لگد زن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

زانویی-زانو

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

درمانگاه-جای درمان بیمار

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

 

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

به پول رساندن-فروختن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

خرکار-پرکار

 

دم بازی-چاپلوسی-تملق

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش
دال-خمیده-کج

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

پیش کنار-بیضه-خایه

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

ددر رفتن-بیرون رفتن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

دستی-به عمد-از روی تعمد

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن