دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
پیش رس-زود رس
ته نشین-رسوب کرده
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
مطالب صفحه
- چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
- تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
- چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
- چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
- دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
- چغندر پخته-لبو
- به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
- خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
- انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
- دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
- رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
- تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
- استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
- اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
- خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
- پشم علیشاه-درویش بی قدر
- زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
- پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
- آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
- دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
- پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
- ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
- چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
- ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
- رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
- جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
- دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
- خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
- چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
- انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
- آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
- پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
- چشه ؟-او را چه شده ؟
- جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
- دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
- حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
- پشته کردن-روی هم انباشتن
- رخصت خواستن-اجازه خواستن
- خرخاری-همدیگر را خاراندن
- بابت-مورد-زمینه-موضوع
- دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
- آشنا روشنا(دوست آشنا)
- آتشی(تندخو، زودخشم)
- ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
- چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
- ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
- فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
- دل گُنده-سهل انگار
- اکبیری(زشت، بیریخت)
- این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
- درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
- دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
- بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
- دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
- از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
- خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
- از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
- تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
- توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
- انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
- به آخر خط رسیدن-به پایان کار
- دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
- زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
- دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
- راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
- به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
- بند آمدن-متوقف شدن
- تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
- خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
- آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
- تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
- پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
- دو به هم زن-دو به هم انداز
- بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
- دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
- شعلهی آتش
- این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
- بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
- خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
- حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
- بند کردن-محکم کردن
- بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
- دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
- از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
- پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
- از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
- در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
- ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
- جیغ و ویغ-داد و فریاد
- خوش بنیه-سالم و قوی
- پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
- زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
- پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
- تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
- زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
- رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
- پورت-سر و صدا-داد و فریاد
- تاب بازی-بازی کردن با تاب
- خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
- خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
- دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
- دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
- ذوق زده-بسیار خوش حال
- پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
- پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
- بند آوردن-متوقف کردن
- دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
- حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
- آب و خاک-میهن-دیار
- ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
- پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
- پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
- تو پوزی-تو دهنی
- تند نویس-کسی که سریع می نویسد
- آکَل(آقای کربلایی)
- بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
- این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
- از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
- خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
- باریک-دقیق-حساس
- چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
- آتشِ بسته-طلا
- خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
- پاشیر-گودال پای شیر آب
- حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
- ارواح شکمت(ارواح بابات)
- دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
- الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
- پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
- چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
- دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
- پشت بام-سقف بیرونی بام
- زالو-آدم سمج
- خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
- چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
- چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
- پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
- رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
- جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
- باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
- خرخاری-همدیگر را خاراندن
- خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
- جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
- جیش-ادرار در زبان کودکان
آینهی دست(تیغ و خنجر)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
ته ریش-ریش اندک
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
حاضر به یراق-حاضر و آماده
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
دولابچه-کمد کوچک
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
راه راه-دارای خطوط موازی
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
چغندر پخته-لبو
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
پَس-ناجور-خراب
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
ژله-لرزانک
تخت پایی-صاف بودن کف پا
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
راست رو-رو به رو-مقابل
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
چاخان پاخان-دروغ
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
بخار-توانایی-شایستگی
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
پُف-فوت-ورم-آماس
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
پُرتابل-قابل حمل
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
استخواندار-محکم-بااراده
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
پشم علیشاه-درویش بی قدر
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
دارا-ثروتمند
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
پامال شدن-از بین رفتن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
(به زبان کودکان) زخم شدن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
پیسی-بد رفتاری-آزار
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
حرف بی ربط-سخن نامربوط
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
تو به تو-گوناگون-لا به لا
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
آیَم سایَم(گاهکاهی)
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
پله خوردن-دارای پله بودن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
پیش بینی کردن کار یا شخصی
حلال زاده-پاک و نجیب
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
چشه ؟-او را چه شده ؟
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
باهاس-باید-بایست
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
خیط کاشتن-خطا کردن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
پشته کردن-روی هم انباشتن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
رخصت خواستن-اجازه خواستن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
خرخاری-همدیگر را خاراندن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
پای پس-عوض-تلافی
باب-مرسوم-معمول
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
دبنگ-احمق-کودن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
آشنا روشنا(دوست آشنا)
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
آتشی(تندخو، زودخشم)
چلو-برنج آب کشیده
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
احوال گرفتن-جویای حال شدن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
دل گُنده-سهل انگار
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
اکبیری(زشت، بیریخت)
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
خودخوری-حالت خودخور
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
خرکچی-چارپادار
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
در دست-آماده-حاضر
زبانی-شفاهی
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
باب شدن-معمول و رایج شدن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
چاشت-صبحانه-ناشتایی
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
بند آمدن-متوقف شدن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
زینه-پله
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
حق-باج سبیل-رشوه
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
دو به هم زن-دو به هم انداز
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
شعلهی آتش
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
پت و پاره-ژنده-فرسوده
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
بخار-توانایی-شایستگی
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
چین چین-پر از چین
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
بند کردن-محکم کردن
پیش کسوتی-قدمت و برتری
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
خاله وارَس-آدم فضول
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
دهنه سرخود-بی بند و بار
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
دو پا-انسان
خدا به رد-در پناه خدا
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
جگر-عزیز-عزیز دلم
خوش خوراک-نگا. خوش خور
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
بارانداز-جای پیاده کردن بار
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
جیغ و ویغ-داد و فریاد
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
خوش بنیه-سالم و قوی
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
داو-نوبت بازی
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
پاتال-سالخورده-پیر
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
تاب بازی-بازی کردن با تاب
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
دُوال پا-آدم سمج
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
ذوق زده-بسیار خوش حال
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
بند آوردن-متوقف کردن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
آب و خاک-میهن-دیار
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
اسب چوبین(تابوت)
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
تو پوزی-تو دهنی
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
خیز-ورم-آماس
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
چَه چَه-صدای بلبل
خوش منظره-خوش نما-زیبا
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
خشکه پلو-کته
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
اله و بله(چنین و چنان)
آکَل(آقای کربلایی)
پادگان-سربازخانه
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
پیمانی-استخدام غیر رسمی
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
چموش-سرکش-یکدنده
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
خوش قلق-رام-خوش خوی
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
پیش کردن در-بستن در
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
باریک-دقیق-حساس
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
بی سکه-بی اعتبار
داش-لوطی-مشدی
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
پول و پله-پول
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
آتشِ بسته-طلا
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
پاشیر-گودال پای شیر آب
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
خرج تراشی-هزینه درست کردن
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
بفرما زدن-تعارف کردن
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
خشکه پلو-کته
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
پس رفتن-عقب رفتن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
پشت بام-سقف بیرونی بام
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
زالو-آدم سمج
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
اشک کوه(یاقوت، لعل)
چهل منار-تخت جمشید
آدم بیمعنی-آدم بیخود
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
رستم صولت-رستم در حمام
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
دهنه سرخود-بی بند و بار
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
زبر-خشن-غیر لطیف
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
اسب چوبین-تابوت
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
خرخاری-همدیگر را خاراندن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
ذِله کردن-ذله آوردن
خلاف-جرم
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
جیش-ادرار در زبان کودکان
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد