زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
تو پوزی-تو دهنی
مطالب صفحه
- تو پوزی-تو دهنی
- پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
- خانم آوردن-پا اندازی کردن
- دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
- دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
- رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
- از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
- چِخه-نگا. چِخ
- دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
- جِر-اوقات تلخی-لج
- برادر زن-برادرِ زن هر مرد
- تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
- آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
- برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
- اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
- خُردینه-بچه ی خردسال
- چیز خور شدن-مسموم شدن
- جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
- استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
- پکاندن-ترکاندن
- آشنا روشنا-دوست آشنا
- ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
- چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
- ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
- دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
- آتشی(تندخو، زودخشم)
- دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
- چرند-حرف پوچ و بی معنی
- خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
- زُل زدن-خیره نگاه کردن
- آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
- تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
- جاهل پسند-چیزی که جوان
- پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
- از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
- جانور-کرم شکم و معده
- جیغ و ویغ-داد و فریاد
- دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
- زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
- چهل منار-تخت جمشید
- ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
- با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
- از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
- دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
- آینهی زانو-برآمدگی زانو
- دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
- تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
- از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
- رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
- تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
- از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
- زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
- ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
- اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
- ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
- ارباب حجت(اهل منطق)
- چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
- پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
- بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
- حشل-خطر
- پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
- خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
- حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
- رتوش-دستکاری و آرایش عکس
- این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
- خواهر خوانده-دوست صمیمی
- تعلیمی-عصای کوچک
- چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
- چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
- جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
- چَکی-وزن نکرده-یک جا
- چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
- بوی نا-بوی ماندگی
- بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
- دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
- بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
- خشکه بار-نگا. خشکبار
- دخترینه-دختر-مونث
- روده دراز-پر حرف-وراج
- دو لَتی-در دو لنگه ای
- پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
- خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
- تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
- رودل-سنگینی معده
- چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
- بفرما زدن-تعارف کردن
- بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
- زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
- بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
- زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
- ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
- زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
- جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
- دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
- بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
- بر وفق-مطابق-موافق
- جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
- پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
- پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
- زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
- بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
- بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
- بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
- حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
- روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
- آفتاب به آفتاب-هر روز
- آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
- جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
- خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
- دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
- خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
- دست آموز کردن-تربیت کردن
- دست آموز کردن-تربیت کردن
- پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
- دق مرگ-دق کش
- پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
- بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
- ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
- ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
- جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
- رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
- آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
- زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
- بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
- افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
- جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
- خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
- حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
- روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
- تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
- چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
- حق نشناس-نا سپاس
- رودرواسی-رودربایستی
- بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
- رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
- به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
- دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
- بی اشتها-بی میل به غذا
- افسارگسیخته(سرکش)
- به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
- بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
- ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
- دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
- دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
خانم آوردن-پا اندازی کردن
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
حق نشناس-نا سپاس
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
روغنی-آلوده به روغن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
آهوی خاور(آفتاب)
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
حق الزحمه-دستمزد
پاک-به کلی-یکسره
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
پس افتاده-بچه ی کسی
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چِخه-نگا. چِخ
پاکاری-شغل پاکار
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بد گل-زشت-بد ترکیب
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
جِر-اوقات تلخی-لج
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
پشه کوره-پشه ی ریز
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
پای پس-عوض-تلافی
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
روی چشم-اطاعت می شود !
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
تَخم-مهمل تَخم
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
خُردینه-بچه ی خردسال
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
چیز خور شدن-مسموم شدن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
دلسردی-ناامیدی-یاس
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
دماغ چاقی-احوال پرسی
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
پکاندن-ترکاندن
آشنا روشنا-دوست آشنا
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
خنگ-نادان-ابله-کودن
چشم دریده-خیره-درآمده
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
پر مدعا- پر ادعا
پشت-نسل-فرزندان
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
آتشی(تندخو، زودخشم)
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
آبدست-ماهر-استاد
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
دسته-ساعت دوازده
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
جاهل پسند-چیزی که جوان
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
چار سر-حرف مفت-متلک
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
جانور-کرم شکم و معده
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
چُغُل-سخن چین
جیغ و ویغ-داد و فریاد
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
پا خوردن-فریب خوردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
چهل منار-تخت جمشید
باب شدن-معمول و رایج شدن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
چقال-مهمل بقال
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
پا به پا شدن-تردید داشتن
آینهی زانو-برآمدگی زانو
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
حیوونکی-نگا حیوانکی
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
چرکوندی-لکه دار کثیف
خدا نگهدار-خدا حافظ
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
زبان در قفا-زبان پس قفا
چرند-حرف پوچ و بی معنی
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
ارباب حجت(اهل منطق)
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
حشل-خطر
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
رد پا-جای پا-اثر
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
خاطر جمع-مطمئن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
چینه-دیوار گلی
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
خواهر خوانده-دوست صمیمی
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
تعلیمی-عصای کوچک
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
آبِ خشک(آب بسته)
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
بوی نا-بوی ماندگی
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
پیش کردن گربه-راندن گربه
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
دَم نقد-آماده-حاضر
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
خشکه بار-نگا. خشکبار
افتادگی-پریشانی-احتیاج
دخترینه-دختر-مونث
روده دراز-پر حرف-وراج
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
دو لَتی-در دو لنگه ای
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
چیز دار-ثروتمند
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
رودل-سنگینی معده
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
بفرما زدن-تعارف کردن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
اُق زدن(بالا آوردن)
پر افاده-متکبر-مغرور
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
پشتک-پرش از پشت
حالا حالاها-مدت دراز
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
پنج تن آل عبا- پنج تن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
جز و ولز-نگا. جز و وز
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
دست کردن-دست فرو بردن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
بوی نا-بوی ماندگی
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
بر وفق-مطابق-موافق
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
دزد و حیز-نادرست و مکار
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
اُق زدن-بالا آوردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
تعریفی-قابل توجه-عالی
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
آفتاب به آفتاب-هر روز
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
جای سفت-وضعیت سخت
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
انسان بودن-شریف و درست بودن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
بَزک-آرایش-چسان فسان
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
رنگ شدن-گول خوردن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
دست آموز کردن-تربیت کردن
آیینهی اسکندری-آفتاب
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
آبِ سیاه-نیمه کوری
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
دست آموز کردن-تربیت کردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
دق مرگ-دق کش
آیینهی اسکندری-آفتاب
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
بالینی-کلینیکی
خم شدن-دولا شدن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
جن زده-دیوانه
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
روغن داغ-روغن گداخته
ابوقراضه-ابوطیاره
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
آن سفر-آن بار-آن دفعه
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
روان کردن-از بر کردن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
بَهمان-فلان
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
درب و داغان شدن
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
حق نشناس-نا سپاس
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
رودرواسی-رودربایستی
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
بی اشتها-بی میل به غذا
این خاکدان(دنیا)
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
پزا-زود پخت شونده
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
دبه-ظرف-کوزه
رفتگر-سپور-آشغالی
ریزه میزه-ریزه پیزه
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
افسارگسیخته(سرکش)
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
باد گلو زدن-آروغ زدن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
خبر گرفتن-پرسیدن
چلو صاف کن-آبکش
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
تپل-چاق-گوشت آلود
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
رفتگار-رفتنی-مردنی
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
چای کار-کشت کننده ی چای
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن